این روزهای یک آدم غیرمعمولی

برای ثبت احساساتی فراتر از گفتار

تبلیغات تبلیغات

همه چیز از 27 سالگی شروع شد...

بخش دوم - سفر مجردی کمتر از یک ماه از تولدم نگذشته بود که با دوستات رفتی شمال، عموت فوت شد و به مدت دو هفته شمال موندین. من خیلی چیز ها رو نفهمیدم و هیچوقت هم ازت نپرسیدم... واقعا همه چیز رو بهم گفته بودی؟ وقتی فیلمی رو دختر عموت پخش کرد که توی ماشین تو بود و بهم نگفته بودی نمیدونی بعدا چه حالی داشتم... چه روزهایی رو گذروندم هرچند گفتی که فقط میخواستی برسونیشون خونه پدربزرگت اما واقعا لازم بود که به من نگی؟ توی اون روزها به معنی واقعی کلمه کمتر بهم پیام
ادامه مطلب

نور ماه

زیر نور ماه نشستم و نگرانتم من نگرانتم امشب آروم و قرار ندارم دلم‌ شور میزنه انگار امشب از همیشه به تو دورترم دلم مثل یه گنجشک تند تند میکوبه و نگرانتم نمیدونم چرا و چرا و چرا امید دارم خوب باشی تو که بدی منم بدم هوا هم بده غروب بده طلوع بده همه چی بده همه چی بده... میخوام بنویسم و نمیخوام بنویسم میخوام بگم و نمیخوام چیزی بگم مراقبت کن جون همه درختای بید مجنون همه ی رودخونه ها تو رو به جون آسمون و دریای وقت غروب مراقبت کن...
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها